فجرنامه(2)
هوالمصور
شکارهای روز دومم، بزرگ بودند. بادبگارد و نفس. اولی در نوع خودش شاهکاری بود و دومی، فیلم خیلی خوبی.
بادیگارد:
یک تصویر باکیفیت از «آرمان»
-بنده ی خدا! ما داریم میشیم بادیگارد...
حاج حیدر، «آ»ی بادیگارد را طوری میکشد که باور می کنم خود ِ خود ِ حاج کاظم است. حتا اگر انتخاب پرویز پرستویی برای ایفای نقشش،شباهت گریم ها و دست ِ بانداژ شدهی هردو نبود هم می شد به سادگی فهمید حاج حیدر، همان حاج کاظم است در موقعیتی دیگر. با همان المان هایی که از حیدرها و کاظم ها سراغ داریم. با همان تکلیف گرایی ِ بی تکلف و ستاره هایی که روی دوششان ندارند. اگر در آژانس، حاج کاظم مجبور میشود برای ادای تکلیفش عده ای را گرو بردارد و شهر را به هم بریزد، حاج حیدر ِ بادیگارد زیر ِ میز ِ بزرگتری می زند، با «کنترلچی» در میافتد و در جواب سوال مافوقش،که از او می پرسد:« به همه چیز شک کردی؟» میگوید:«نمی دانم!» اگر آنجا «سلحشور»ی بود که فریاد می زد:«ثبات! دههی ما دههی ثباته.» اینجا «اشرفی»هست که خیلی آشکارتر، قاب عکس آقای خامنه ای ِ رییس جمهور را کنار روحانی ِ رییس جمهور بالا بگیرد و بگوید:« اون دههی شصت بود، الان دههی نوده!»
بادیگارد را باید دید. فیلمیست درست در ادامه ی مسیر همیشگی حاتمی کیا .مسیری مبتنی بر تکلیف و دغدغه. فیلمی که حرف دارد و حتی اگر شعار هم بدهد،که گاهی میدهد، درست و بجاست. حاتمی کیا شعارها را در دهان کسانی میگذارد که شعار بهشان میآید و توی ذوق نمیزند. به عبارتی عمو ابراهیمِ عزیز ِ ما اگر شعار هم بدهد، خوب شعار میدهد.
بادیگارد،فیلم مهیجی است. با همان سکانس اول،مخاطب را روی صندلی میخکوب میکند. سکانسی که از نظر جذابیت و هیجان تنه به تنهی سکانس درخشان سقوط هلی کوپتر در چ میزند. در ادامه هم، فیلم از ریتم نمیافتد و سکانس پایانی، یک حسن ختام کامل و یک نتیجه گیری ِ فوق العاده و یک شکوه ِ بی نهایت برای قهرمان فیلم است. به قول آسِدمرتضای شهید؛حاتمی کیا با تمام وجودش فیلم میسازد. و من می گویم سکانس به سکانسِ بادیگارد، خون دارد. جان دارد.جسارت و شهامت و شجاعتی دارد که فقط از یکی مثل حاتمی کیا انتظار میرود.
بازی ِ بازیگران یکدست و روان است. پرویز پرستویی مثل ِ همیشه ی بودنش با حاتمی کیا در اوج است. بازی ِ مریلا زارعی بسیار طبیعی است و او کامل در نقش خود نشسته است. بابک حمیدیان هم، نه به شکوه چ اما بازی ِ خوبی ارائه کرده. موسیقی ، گاهی زیاد است اما درکل پازل فیلم را به خوبی تکمیل میکند. خلاصه که همه چیز مهیاست تا از یک حاتمی کیای ِ دوست داشتنی ِ آرمان گرای انقلابی، اثری شاخص ببینیم. باعث افتخار ما و افتخار همه ی بچه حزب اللهی هاست عمو ابراهیم! مردی که در میانه ی سینمای آشفتهی ایران، یک تنه ایستاده و آثار انقلابی اش را در ترازی استاندارد عرضه میکند و کاری کرده است تا همه ی طیف ها، با هر طرز تفکری برای تماشای فیلم جدیدش،ساعت ها در صف بایستند. ایستادن به احترام مردی که خوب حرف میزند، و حرف ِ خوب میزند.
نفس:
قابل احترام
کارهای
نرگس آبیار،سبک خاصی دارند. سبکی که برخاسته از سابقهی رمان نویسی ِ اوست. «نفس»
نیز در همین سبک،که می توان آن را فیلمسازی «رمان گونه» نامید، ساخته شده است.
«نفس»پیش از آنکه یک فیلم سینمایی باشد، تجسم تصویری ِ یک رمان است. با فضاسازی
های ریز،دقیق و بسیار پرجزییات. فیلم،قصه ای ندارد که بتوان آن را در یک خط بیان
کرد. روایتی است از زندگی یک خانواده از اقشار فرودست جامعه در سالهای پرتلاطم آخر
دههی پنجاه و اول دههی شصت. مخاطب در این فیلم دوساعته، با دختر ِ این خانواده همراه میشود و به دنیای معصومانهی
این کودک سفر میکند.
فیلم توانسته تصویر درست و دقیقی از زندگی ِ قشر مستضعف در آن سالها ارائه کند. در کنار این مطلب، بدون استفاده از کلیشه های رایج، خیلی خوب تاثیر انقلاب و جنگ را بر زندگی ِ عموم ِ مردم تصویر کرده است. فضاسازی های واقعی و ملموس کارگردان نیز به باورپذیر شدن ِ فیلم کمک بسیار زیادی کرده است.
استفاده
از انیمیشن در خلال فیلم برای به تصویر کشیدن ِ تخیلات و تصورات «بهار»(قهرمان
فیلم) نیز تمهید بجا و مناسبی از سوی کارگردان فیلم است که بعد ِ فانتزی و
رویاگونه ای به فیلم میبخشد.
بازی
ِ بازیگران نیز بسیار خوب از آب در آمده. به خصوص نقش آفرینی ِ فوق العادهی پانته
آ پناهیها در نقش یک مادربزرگ ِ پیر و بدقلق که می تواند او را نامزد سیمرغ
بلورین جشنواره کند. سایر بازیگران نیز بازیهای یکدست و روانی در این فیلم دارند.
تعدد لوکیشن ها،شخصیت پردازی ِ قوی در کنار نگاه دینی و انقلابی کارگردان، که بدون آنکه توی ذوق بزند در جای جای فیلم وجود دارد،در مجموع «نفس» را تبدیل به فیلمی شریف کرده که می تواند خاطرات کودکی بسیاری از دهه پنجاهی ها را زنده کند و البته تصویری کامل و کم نقص از سبک زندگی مردم در آن دوران به دست بدهد.