میم،صاد

الف لام میم صاد

میم،صاد

الف لام میم صاد

میم،صاد

الف لام میم صاد...کتابى است که به سوى تو فرو فرستاده شده است، پس نباید از آن تنگدلى یابى، تا بدان هشدار دهى، و پندآموزى براى مؤمنان باشد.

سوره اعراف. آیات اول و دوم

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

در جنگ بدر اسرا را نزد پیغمبر آورده بودند. طبق معمول،اسیر را برای این که فرار نکند می بندند. پیغمبر یک نگاهی به اینها کرد و بی اختیار تبسم نمود. آنها گفتند:« ما از تو خیلی دور می دانستیم که به حال ما شماتت کنی.» پیغمبر فرمود:« شماتت نیست. من می بینم شما را به زور این زنجیر ها باید به سوی بهشت ببرم،به زور باید این عقاید را از شما بگیرم.»...

مجموعه آثار شهید آیت الله مرتضی مطهری-جلد ۲۴-صفحه ۳۷۷- ذیل کتاب «آینده ی انقلاب اسلامی ایران»

۱ نظر ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۲۱
محمدصالح سلطانی

 

...سوالات «تحلیل سیاسی» شان گُل ِ جلسه می شود. با این تصور که مثل اکثر داوطلبین،بنده هم سیاست را پیگیری نمی کنم آغاز می کنند. که نام دو وزیر را بگو. می گویم و بعد،ازم می خواهد که نام روزنامه هایی که می خوانم را بگویم. که «شرق» را هم می گویم. می رسد به تحلیل سیاسی. هرچه به صلاح می دانم را می گویم. از پیش بینی سرنوشت علی جنتی تا «نسبت جریان مومن و دولت تدبیر!». نشسته اند و به حرف زدن های بی پایان من گوش می دهند. واضح است که انتظارش را نداشتند...

۳ نظر ۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۴۷
محمدصالح سلطانی

یک عده به ظاهر شعار می‌دهند ولی بزدل سیاسی هستند و تا حرف مذاکره پیش می‌آید می‌گویند ما می‌لرزیم.

به جهنم؛ بروید یک جای گرم برای خود پیدا کنید. خداوند شما را ترسو و لرزان آفریده است....

حسن روجانی-رییس جمهور ایران-بیست مرداد هزار و سیصد و نود وسه

***

خیلی حرف ها می شود زد درباره ی این جملات. درباره ی رییس جمهوری که خود را حقوقدان می داند. درباره ی مردی که قولِ مدارا با منتقدان و احترام به آنها را داده بود...اما عجالتاً خیلی حرف ها نگفتنی اند. باید بمانند برای بعد. برای «بعد»ی که شاید حقیقت های بیشتری،آتش فشان شوند و بیرون بریزند. آری؛آن حرف ها بماند برای بعد...

۴ نظر ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۴۶
محمدصالح سلطانی

صنایع؟عمران؟مواد؟ معماری؟شهرسازی؟م.شیمی؟ نفت؟مکانیک؟برق؟ ......

***

انتخاب،اتفاق خاص،کم یاب و غریبی ست در زندگی. کم پیش می آید که «جبر» کم باشد و مخیر باشیم به انتخاب. سخت است. هر گزینه، خوبی هایی دارد و بدی هایی. معدل گرفتن،سخت ترین کار دنیا می شود در این شرایط. که کدام معیار برای من مهم تر است. علاقه؟بازار کار؟ پز و قمپز؟

انتخاب رشته،از آن انتخاب های ناب زندگی ست. شبیه انتخاب همسر شاید. یک تعلیق شیرین. یک سردرگمی دوست داشتنی...

 

۱ نظر ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۲۲
محمدصالح سلطانی
ساعت ده و نیم شب است. پانزده و نیم ساعت تا وعده ی اعلام نتایجِ سازمان سنجش باقی مانده. خودم را با تایپ کردن،سرگرم می کنم به امید کاهش استرس ِ ساعات آخر. رفیق ِ با مرامی، زودتر از همه، خبرم می کند:

 «نتایج اومد»

دست و پایم را گم می کنم. یه  سرعت سایت سنجش را باز می کنم. خلوت است. انگار اولین نفری باشم که وارد صف می شود.  در آن لحظات ِلود شدن صفحه،صدای تپش قلبم را می شنوم. هر تپش ش، تمام وجودم را می لرزاند...به انتهای صفحه می رسم. ناخود آگاه فریاد می زنم:« اللهم صل علی محمد و آل محمد»!

 

 

تمام.! دوازده سال تحصیل در مدرسه، تمام! سال کنکور،تمام!

 

۱ نظر ۱۲ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۶
محمدصالح سلطانی
فکر کن...فکر کن این همه زبان روزه دار،این همه سر ِ داغ شده از گرما، این همه تن ِ خسته،وقتی یک صدا فریاد بزنند  مرگ بر اسراییل، وقتی فریاد بزنند مرگ بر امریکا؛ صدایشان به آن بالا نمی رسد؟ یقین دارم که می رسد. اتفاقی نمی افتد؟ یقین دارم که می افتد. در محور زمان، که برای ما نادیدنی ست و برای عرشیان دیدنی، سقوط امپراتوری شرارت نزدیک است...وقتی میلیون ها زبان روزه دار فریاد بکشند، مگر می شود صهیونیسم توان تنفس پیدا کند؟ مگر می شود ردی از ننگ جنایت بر پیکره ی زمین بماند؟ نمی شود. و من امروز،وقتی این همه تن ِ خسته و زبان ِ روزه دار را دیدم، یقین کردم که

"صبح نزدیک است"

۰ نظر ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۴
محمدصالح سلطانی