میم،صاد

الف لام میم صاد

میم،صاد

الف لام میم صاد

میم،صاد

الف لام میم صاد...کتابى است که به سوى تو فرو فرستاده شده است، پس نباید از آن تنگدلى یابى، تا بدان هشدار دهى، و پندآموزى براى مؤمنان باشد.

سوره اعراف. آیات اول و دوم

سکوت واژه ها

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۶ ق.ظ

هوالحی


در سوگ شهادت مردی که زمین را به آسمان، و حکومت را به حقیقت، و سیاست را به  صداقت پیوند داده بود...



سکوت واژه ها

 

هیچ واژه ای را، توان وصف علی(ع) نیست. برای گفتن از مردی که ترازوی گیتی است و میزان ِ همه‌ی خوبی ها، کدام واژه می تواند توصیف گر باشد، کدام قلم می تواند روایت کند و کدام صدا می تواند گوشه ای از حقیقت وجودش را طنین افکند؟

 

عدالت؟ واژه‌ی حقیری است در برابر مردی که حکومت را فقط،فقط برای ستاندن حق مظلوم از ظالم می خواست. مردی که حکومت،با تمام جاه و جلال و جبروتش، برای او از پست ترین پستی های این دنیا هم پست­تر بود. مردی که حاضر نبود،حتی به امانت، عضوی از اعضای خانواده‌اش دست بر بیت المال مسلمین ببرد.

 

مهربانی؟ مهربانی عحب واژه‌ی کم توانی است در برابر مردی که نخلستان های مدینه، یادگار دستان پر همت اوست. دستانی که نخلستان ها را آباد می‌کرد و می بخشید. دستانی که پاسی از شب، بر در خانه ی نیازمندان بود و انفاقشان می‌کرد. مهربانی واژه ی کاملی نیست برای توصیف این دست ها. واژه ی توانمندی نیست برای توصیف مردی که می‌خواست قاتل خود را هم ببخشد...

 

برای گفتن از او، که دلاورِ بدر بود و شیر ِ خندق و فرمانده‌ی جمل و یکه تاز ِ نهروان؛ کدام واژه را به کار گیرم؟ شجاعت؟ کم است. به خدا کم است و وصف علی در توان این واژه هم نیست. علی، هموست که چشم فتنه را کور کرد و پای انحراف را برید. همو که دلاورانه، در نبرد سهمگین خندق، ایستاد و حماسه ای به بلندای همه‌ی حماسه های تاریخ آفرید. همو که شمشیر برّنده بود به هنگام نبرد، و دست خدا در دل میدان!

 

واژه ها، از وصف علی ناتوان اند. به اینجا که می رسند اما، از پای افتاده، با چشمانی اشکبار، روایت حکایت «مظلومیت»مردی را می شنوند که معنای دیگری به «مظلومیت» داد.

علی(ع) در مقابل چشمان تاریخ و در گستره ای به پهنای عالم اسلام، توسط برترین خلق خدا، منصوب شد به وصایت و خلافت. هنوز غبار زمان بر این فرمان خدا نگذشته بود،هنوز داغ شهادت پیامبر بر مسلمین تازه بود که فتنه،آتش گشود. هنوز صدای پیامبر در گوش تاریخ زمزمه می شد که گرد آمدند در سقیفه و خنجر خود بر پیکر طفل نوپای اسلام فروکردند و نعمت حکومت علی را از سرزمین اسلام،گرفتند. این،اول ماجرا بود. ماجرایی که زبانه کشید به در ِ خانه اش، و داغی به سوزناکیِ وصف ناشده، با پرواز ملکوتی ِ بانوی آب و آیینه، بر دل علی(ع) نشست. علی(ع) تنها شده بود. همه ی آنها که در آن ظهر غدیر، سخن پیامبر را شنیده بودند، آرام گرفته بودند بر حکومت طاغوتیان. و علی(ع)، این مرد تنهای تاریخ، هم صحبت دل چاه شده بود. علی، در عصری حیات گرفته بود که چاه ها بیش از آدم ها لیاقت وجودش را داشتند.

قصه ادامه داشت و واژه ها هنوز در سکوت، فقط نگاه می کردند و هیچ نمی گفتند. بیست و پنج سال سکوت و لب فروبستن به حقی که از او ستانده شده ،فقط بخشی از حکایت غریب علی(ع) است. بیست و پنج سال بعد، وقتی جان عالم اسلام به لب رسید و تشنه ی دریای علی شد، به سراغش آمدند. حاکمش کردند اما او قول داده بود فقط به عدل عمل کند،حق مظلوم بستاند و جزای ظالم بدهد. تحملشان،تحمل این آدم های پست تر از چاه اما فقط پنج سال بود. بیش از آن توان درک علی را نداشتند و در سحری از سحرهای ماه خدا، به نام جهالت و در پوستین دین بر او هجوم بردند و....کدام واژه، کدام واژگان می توانند وصف کنند آنچه با علی کردند و آنچه با خودشان را....کدام واژه؟

 

می بینی؟ عدالت،مهربانی،شجاعت...مظلومیت....هیچ کدام از این واژه ها تاب و توان وصف علی(ع) را ندارند. همه در مقابلش به تعظیم می افتند و سکوت می کنند. سکوت در برابر مردی که تاریخ، به تحیّر و درماندگی او را می‌نگرد و عالم،انتظار آمدن فرزندی از نسل او، و شبیه به او را می کشد....

 


۹۵/۰۴/۰۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">