میم،صاد

الف لام میم صاد

میم،صاد

الف لام میم صاد

میم،صاد

الف لام میم صاد...کتابى است که به سوى تو فرو فرستاده شده است، پس نباید از آن تنگدلى یابى، تا بدان هشدار دهى، و پندآموزى براى مؤمنان باشد.

سوره اعراف. آیات اول و دوم

نسبت ِ جریان ِ مومن و دولت ِ تدبیر...

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۰ ق.ظ

آخرین دیدار «پدرانه» ی رهبری، مربوط می شود به نهم رمضان. مراسم افطار با کارگزاران ِ نظام.  صجبت هایی که در این دیدار مطرح کردند، همه مهم بودند و قابل تامل. از صحبت درباره مفهوم«اعتدال» و حمایت کامل از دولت یازدهم، تا صحبت درباره ی روزنامه ها و آن جمله ی جالب:«روی اعصاب مردم راه نروید...». و البته سخنان تخصصی شان درباره ی نیاز هسته ای کشور و چند هزار «سو»و.... اما آن بخش از این «مانیفست پدرانه» که به شدت مورد توجهم واقع شد، صحبت جالب توجه ایشان درباره ی « جریان مومن» و هشدار به دولت درباره ی حذف این جریان به بهانه ی اعتدال بود. هشداری که البته ،خاصه در وزارتخانه های علوم و فرهنگ، بسیار بجاست و  عملکرد این دو وزارتخانه به شدت مورد سوال.(که در فرصتی بهتر به آن هم خواهیم پرداخت.) «جریان مومن» البته نام ابتکاری خود رهبری ست. عنوانی که به نظرم جامع تر از عناوینی مثل «جریان حزب اللهی»، «بچه هیاتی ها» و « بچه مذهبی ها» می باشد.  «مومن بودن» صفت عام تری است و یاد کردن از جریان ِ معتقد ِ انقلابی ِ نگران با این نام، معنای خاصی دارد. شاید تاکیدی بر پرشمار بودن ِ این گروه.

«جریان مومن» حالا از جمله نگرانی های رهبر انقلاب است. جریانی که «سردرگمی» شاید بهترین تعبیر درباره­ ی نسبتش با دولت تدبیر باشد. دولت ِ مقابل جریان مومن، نه اصولگراست و نه اصلاح طلب. نه غرب­گراست و نه غرب ستیز. نه ارزشی ست و نه لیبرال. خلاصه نه رومی ست نه زنگی.  (و این، به این دلیل است که دوستان ما اعتدال را یکی به نعل و یکی به میخ فهم کرده اند!). این سردرگمی، موجب شده جناحی مثل «پایداری» با نگاه بدبینانه و «تند»ش، به تخریب ِ همیشگی ِ دولت دست بزند و با مانع تراشی های متعدد، ضمن بهانه دادن دست دولت، مانع کار ژنرال های روحانی شود. و از آن طرف، جناحی مثل علی مطهری و دوستان( اسم خاصی ندارند. همان جناح علی مطهری شاید اسم مناسبی باشد برایشان!) با اعتماد و اطمینان تقریباً کامل به دولت، سعی در ساکت کردن منتقدان دارند و «سپر راست» دولت شده اند. و البته باید قید کنم که بنده، هر دوی این جریان ها را در حیطه ی «جریان مومن» طبقه بندی می کنم بر خلاف برخی افراد.

البته «نسبت جریان مومن و دولت تدبیر» موضوعی ست که اگر توسط جریان مومن، فهم نشود و به راهکار درستی در این حوزه نرسد، بسیار نگران کننده خواهد بود. این نسبت البته به نظرم نه نسبت ِ «فلفل مآبانه»ی پایداری ها است و نه نسبتِ علاقه مندانه­ ی دوستان ِ علی مطهری.  

کلید مواجهه ی جریان ِ مومن/متدین/حزب اللهی با دولت در «انصاف» است.  مومن ها باید بدانند انتقاد ِ همیشگی از  عملکرد دولت هیچ سودی ندارد و صرفاً باعث ایجاد مشکل و بد تر از آن، بهانه جویی ِ احتمالی ِ دولت می شود و ممکن است کار را به جایی برساند که پرزیدنت، سه سال بعد بیاید و بگوید «هر n روز یکبار برایمان بحران درست کردند!» خدا آن روز را نیاورد!

 و البته حمایت ِ همه جانبه و امید بستن ِ واهی به دولت هم زیبنده­ ی جریان مومن نیست. چرا که در همین بیست و سه ماه، دولت تدبیر مرتکب اشتباهات فراوانی شده و اگر کاسه و کوزه ی جریان مومن و دولت تدبیر یکی شود، ممکن است لکه های احتمالی ِ بعدی، روی دامان جریان مذکور هم بنشیند. که خدا آن روز را هم نیاورد!  

همین. مومن ها باید «منصف باشند». فی المثل وقتی دولت در اقدامی بسیار پسندیده بیمه ی همگانی را توسعه می دهد و هزینه ی خدمات درمانی را به شدت کاهش می دهد، باید با او همراه باشند و تقدیرش کنند. اما از طرفی، وقتی دولت با طرح «سبد کالا» حیثیت ایران و ایرانی را بر باد می دهد یا در حوزه ی فرهنگ، تساهل و تسامحی «مهاجرانی وار» نشان می دهد، یا در حوزه ی آموزش عالی به سالهای قبل از 84 بر می گردد، جریان مومن باید محکم بایستد و انتقاد کند. نه تخریب. نه توهین. فقط انتقاد. آن هم «برادرانه»!

نباید فراموش کنیم به هر حال، مردم ایران در خرداد 92 به روحانی و «تدبیر»ش، «امید» بستند و شکست ِ احتمالی ِ دولت روحانی، نا امیدی ِ مردم از نظام را در پی خواهد داشت. باید احتیاط کرد و امیدوار بود. امیدوار به پایان این دوره ی گذار . با «انصاف»، «نقد منصفانه» و «حمایت مومنانه».....

 

۹۳/۰۴/۱۹
محمدصالح سلطانی

انقلاب

ایران

سیاست

نظرات  (۲)

احسنت....
یه آدم معتدل یافتیم بعد از مدتها...
۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۷:۳۹ ویسپار آریانا
نظری که مینویسم درباره محتوای متن نیست. پس ببخش اگر نظری نیست که دوستش داشته باشی.

اصولن موضع من در برابر چنین مطالبی از طرف دوستان این بود که:
آخه بچه جون، تو یکم به سن و سال خودت نگاه کن، بعد بشین این حرف های بزرگتر از دهنت رو بزن. تو چه میفهمی از سیاست داخلی و خارجی و آموزش و پرورش و اقتصاد و فلان و بهمان که به خودت اجازه نظر دادن میدی؟ و کوبش هایی ازین دست...

این بار هم که متن تو رو خوندم، اماده شدم برای چنین چیزی، اما بعد ناگهان دیدم،
تو، دیگر بزرگ شدی. 18 سالت است و آماده میشوی بروی دانشگاه! به زاد هم چنان مه (!) گشته ای که بتوانی بدانی درباره چه حرف میزنی.
خلاصه، بزرگ شده ای محمد صالح. همه بزرگ شده ایم.
از حالا دلم تنگ می شود برای کودکی مان که یک پایمان هنوز درش است و پای دیگرمان بیرونش...

پاسخ:
پاسخ:
سلام! دست گذاشتی روی یکی از غصه های امروزم! یک پا در جوانی و یک پا در کودکی.... حالا می فهمم چرا بزرگتر ها مدام در گوشمان می خواندند:« کودکی را قدر بدانید!»

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">